سویچ رابه پزشک می دهم تا پیر زن را به بیمارستان برساند وخودم هم به همراه همسرم منتظراتوبوس می مانیم.
توی یه شب بارونی وطوفانی پشت ماشینت هستی ازجلوی ایستگاه اتوبوس رد میشی سه نفر می بینی.یه پیرزن که در حال مرگه،یه پزشک که قبلا" جونتو نجات داده،یه خانم یا آقا که در رویا هات خیال ازدواج دارید کدوم را سوارمی کنید؟ قبل از این که جواب را بخوانید کمی فکر کنید
یکی بود، یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود
یه روز از روزهاخانم بزی می خواست بره قبض برق وآب رو پرداخت کنه.وقت رفتن به سه بزغاله اش گفت:«در را به روی هیچکس باز نکنید.»سه بزغاله باهم گفتند:«چشم .» مامان بزی رفت .ولی چند دقیقه بعد صدای در زدن آمد.شنگول که از همه بزرگتر بودگفت:«کیه داره در می زنه؟»صدای پشت درگفت:«منم،منم،مادرتون.رفتم قبض را پرداخت کردم وبرگشتم لطفاً دررا باز کنید.» شنگول با خودش گفت:« بذار ببینم که مادر هست یا نه؟» شنگول چهارپایه را زیرپایش گذاشت تابتواند از چشمی در ببیند که خود مادر هست یا نه که دید ...نه ! آقا گرگه است !!!!!!!» شنگول گفت :«من در را باز نمی کنم ، چون تو خود آقا گرگه هستی .» آقا گرگه گفت :«تو از کجا فهمیدی منم؟!»شنگول جواب داد:« چون من از چشمی نگاه کردم.»
آقا گرگه ناراحت و خسته وگرسنه به سمت خانه راه افتاد.
چند روز بعد آقا گرگه ازدواج کرد و خانم آقاگرگه برای اوتند تند
غذاهای خوش مزه درست می کرد تا دیگر سراغ بزغاله ها نرود.
بالا رفتیم ماست بود ♥ قصه ی ما راست بود
پایین اومدیم دوغ بود ♥ قصه ی ما دورغ نبود
سلام
خدا یا آنکه
در تنهایی تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت
خواهشی دارم تو
درتنهایی تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار.
می دونی چرا بعضی شبا زود صبح می شه ؟
چون خورشیدم دلش واسه تو تنگ می شه.
دستم بوی گل می داد مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچ کس فکر نکرد که من شاید یک گل کاشته باشم.
سلام .من این بار برای شما لطیفه های را که از کتاب جدیدم خواندم می نویسم.
اگه گفتی پنج شنبه شب بعد از ساعت دوازده چی میشه؟
هاهاهاها
خب جمعه میشه دیگه!
اگه دیدی یه سوسک پشت ورو افتاده و دست وپا می زنه فکر نکن یه نفر زده و چپش کرده
دیوونه داره به قیافت می خنده!
به نیوتن گفتن برای چی از افتادن سیب تعجب کردی؟ گفت: برای اینکه من زیر درخت گلابی نشسته بودم.